کتاب رمان دختربی پناه سرگذشت عاشق و معشوقی است بنام بهرام و پریوش که در جریان وصال به هم اتفاقاتی برایشان رخ می دهد ...
قسمتی از کتاب :
میخواهم سخن از توو قصه ازعشق پاکمان آغازکنم. قصه ما ازآن هنگامیکه تو،مثل
یک فرشته معصوم وپاکیزه درزندگی من قدم نهادی وصفحات درخشان وزینی رابه
دفترخاطراتم اضافه نمودی! تو باهمان برخورد نخستین و باهمان نگاه اولین و
با اشعه ی نگاههای سوزان و فروزانی که از عمق آن دونرگس شهلا و پرکشش
وجادوگرت که برپیکرپرارتعاش و لرزانم فرومیریختی،بیکباره مرا ازپای درآوردی
و من بی اختیار و بیخود ازخویشتن بسویت مجذوب وکشیده شدم ! وآن وقت بودکه
دریافتم تودریک آن موفق شده ای که قلبم رابرای همیشه تسخیر خود کرده ،
اندیشه هایم رابرای ابد بخودت اختصاص دهی !و….